• وبلاگ : کيميا
  • يادداشت : خانه دوست کجاست ؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 10 عمومي
  • پارسي يار : 8 علاقه ، 3 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست خوبم....

    حالت چطوره؟بهتري؟

    الان كه اين پستو ديدم توي شرايطي هستم كه از دوستي ها خسته ام....و دارم باور ميكنم كه مامانم راست ميگفته هميشه!كه نبايد زياد با كسي صميمي شد و هميشه بايد حرمي رو نگه داشت و راز دل رو براي كسي افشا نكرد.دوستي دلم رو شكونده و دوستانِ ديگري انتظار دارند كه من برم جلو و....!ميگن كاري به اين نداشته باش كه كي بيشتر مقصر بوده!پيشِ خدا عزيز ميشي....

    نميتونم!خيلي دلگيرم!تو ميگي چيكار كنم؟

    پاسخ

    سلام. دوست جوني خودم. بله كه بهترم ، دوست جوني بياد حالت رو بپرسه و اونوقت تو حالت خوب نشه!!!!منكه عالي هستم. /// اين از بزرگواري شماست كه اول بري جلو. ولي اگه حق و حقيقت و درستي از آن شماست و مي بيني غرور اون زياده از حده. يه پيشنهاد دارم: برو جلو شما ولي ديگه مثه قبل باهاش نباش ، چون به نظر من اينجور آدماي خودخواه و كسايي كه دل ميشكنند به درد دوستي اونم از نوع صميميش نمي خورند. ولي قبل از اينكار حتما با فرد ديگه اي مشورت كن ، فردي كه توي اين قضايا نبود و ميتونه قضاوت كنه كه حق با كيه. ////و اما در مورد حرف مامانت ! شايد يه جورايي درست بگه. چون من خيلي نشستم به اين موضوع فكر كردم كه واقعا دوست صميمي من كي مي تونه باشه و از هر طرفي ميرفتم فقط به يك نفر مي رسيدم و اون همسر آدمه البته بعد از خداجوني. ولي ميشه از بين دوستاي خوب هم كسي رو به عنوان محرم راز پيدا كرد ولي اينجور دوستها ناياب هستند . مواظب خودت باش زير پتو قايم باش.///