کیمیا | ||
جمله معروف «خودت را بشناس» که از سقراط نقل شده و به تعابیر دیگری در اندیشههای قبل از سقراط نیز وجود داشته است، بیانگر این مسئله است که آدمی نسبت به حقیقت وجودی خود بی اعتنا نبوده وهمواره بدان می اندیشیده است. از مذاهب و مکاتب عرفانی هند گرفته تا فلسفههای یونان و روم باستان و عرفای مسیحی و اسلامی تا عصر حاضر همواره شناسایی انسان و توجه به معرفت خود مد نظر بوده است. مذاهب گوناگون همواره کوشیدهاند تا با تجزیه و تحلیل هویت انسان و شناخت مبدأ و غایت او به پرسشهای مربوط به چیستی و کیستی او پاسخهای در خور دهند. در این گرایشهای گوناگون فلسفی سعی شده است بر اساس مبانی متفاوت، مبدأ و حقیقت انسان تبیین و بر اساس آن، انسان آرمانی و عارف به حقیقت خود را تفسیر کنند. به عبارت دیگر با تشریح ابعاد وجودی انسان در پی حل این مسئله بودهاند که بدانند اولاً انسان چیست؟ و ثانیاً این انسان چه هدفی را باید در طول حیات خویش پی گیرد تا به کمال شایسته خود نایل گردد؟ از مهمترین مسائل قابل شناخت در نظام هستی، شناخت خود انسان است. انسان پیش از آنکه به شناسایی جهان پیرامون خود بپردازد و در صدد یافتن خوبیها و بدیهای آن باشد می بایست خود را بشناسد و گنجهای ارزشمند نهفته در نهاد خود را کشف نماید و آنها را در نهایت کمال خود تعالی بخشد و امیال حیوانی خود را کنترل و تعدیل نماید. در این صورت است که می تواند به بزرگترین سعادت هستی که همانا یافتن خویشتن حقیقی خویش است، دست یابد. این سؤال از دیر باز مطرح بوده است که اساساً منظور سقراط از عبارت خودت را بشناس چه بوده است و ما چه چیزی را لازم است در خود بشناسیم که تا به حال نشناختهایم و از آن غفلت کردهایم؟ قرآن کریم میفرماید: یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم.1 ای کسانی که ایمان آوردهاید به خود بپردازید، که برخی مفسرین آن را به خودشناسی تفسیر کردهاند. همچنین در حدیث آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه، کسی که خود را بشناسد خدایش را شناخته است. شناخت چه چیزی از انسان مد نظر بوده که تا این حد از اهمیت برخوردار شده است؟ این خودشناسی یعنی چه که مکتب بودیسم معتقد است آزادی و نجات انسان برای رسیدن به غایت خویش فقط از راه خودشناسی امکانپذیر است؟ وصول به غایت و حیات حقیقی انسان با انجام مراسم قشری عبادی و ریاضت های طاقتفرسا حاصل نمیشود، بلکه فقط با کشف و شهود باطنی می توان به واقعیت مطلق رسید.2 اغلب مکتبهای عرفانی و نیز روانشناسان بنام، منشأ درد و رنج را در درون خود انسانها دانسته و معتقدند وقتی ما واقعیت خویشتن را درک کنیم، اولین راه حل مسئله رنج را تشخیص دادهایم. خودت را بشناس جملهای است که اکثر فرزانگان عالم انسانها را بدان پند داده اما در این میان کمتر اشارهای به چگونگی و نحوه این شناخت کردهاند! ما درباره خودمان واقعاً چه میدانیم؟ همه ما از اهمیت خود و نیز بیهمتا بودن خویش داد سخن میدهیم اما آگاهی ما از خود، تنها یک آگاهی سطحی است، چرا که در سطوحی ژرفتر و عمیقتر ما هرگز خود را نمیشناسیم و یا اینکه نمیدانیم چگونه باید بشناسیم!
عرفا انسان را دارای دو خود میدانند: خود حقیقی و خود شیطانی. در خودشناسی توصیه شده است تلاش انسان باید معطوف بر شناخت تمایلات و کششهای خود حقیقی و خود شیطانی باشد. زیرا گاهی به اشتباه خود حقیقی را خود شیطانی و یا خود شیطانی را خود حقیقی می گیریم بدون آنکه از آن کمترین وقوفی داشته باشیم. اولین گام در خودشناسی شناخت دقیق هر یک از این خودهاست. معرفت به اسرار مکتوم در لایههای درون روحی انسان میتواند پرده از ابعاد ناشناخته وجود انسان برداشته و او را به عبارت «خودت را بشناس» یک گام نزدیکتر کند. این لایهها اگر چه فراوانند و ناشناخته، اما برخی از آنها را میتوان اینچنین مورد توجه قرار داد: 1- صعود و نزول روح حالتهای روحی و روانی انسان همواره به یک منوال نیست، بلکه دائماً دارای فراز و فرود است. گاهی انسان بسیار صبور است و گاهی بیصبر، گاهی در عرش است و گاهی بر فرش. از حضرت یعقوب(ع) سؤال کردند که چطور بوی پیراهن یوسف را با فرسنگها مسافت از مصر شنیدی ولی او را در چاه کنعان (در نزدیکی خود) ندیدی؟ فرمود: حال ما انسانها یک حال ثابت نیست که همیشه بتوان انتظار واحدی از آن داشت: یکی پرسید از آن گمکرده فرزند که ای روشنگهر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی بگفت احوال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی تا پیش پای خود نبینیم اگر درویش در حالی بماندی سر و دست از دو عالم بر فشاندی3 گاهی انسان تصور میکند که موجودات مجردی که از دید او پنهانند مضمرند، غافل از آنکه خود انسان به مراتب پنهانتر از هر پنهانی است و به سادگی قابل کشف نیست. گر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهانتر از پریان بود نزد عاقل زان پری که مضمر است آدمی صد بار خود پنهانتر است مرد را صد سال عم و خال او یک سر مویی نداند حال او صد هزاران فصل داند از علوم جان خود را مینداند آن ظلوم داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری4 2- آگاهی به احساسات به نظر سقراط «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری عاطفی اشاره دارد که باید به احساسات خود در همان زمانی که در حال وقوع است، آگاهی داشته باشیم. بر احساسات خود کنترل داشته و آنها را اداره کنیم. زیرا کسانی که از اداره حالات خود عاجزند، دائم در اضطراب و افسردگی دست و پا میزنند در حالی که آنهایی که از این لحاظ قوی هستند خیلی سریع خود را از چنگال غم و اندوه رها میسازند. 3- نفحه الهی در فرهنگ اسلامی من واقعی انسان همان نفحه الهی اوست که در هر انسانی به طور فطری به ودیعت نهاده شده است و احساس اخلاقی انسان از این من سرچشمه می گیرد. به یقین اگر چنین منی که برتر از عالم طبیعت است در انسان نمیبود، هیچ یک از آن احساسهای اخلاقی که با سودهای مادی بشر سازگار نیست، در او وجود نمییافت. 4- کشف استعدادها انسان دارای استعدادها و تواناییهای فراوانی برای درک خود، جهان و تکامل انسانی است. اگر انسان با تفکر و تأمل امکانات و استعدادهایی را که برای رشد و تکامل او آفریده شدهاند بشناسد، بهتر میتواند داشتههای وجودی خود را به کمال برساند. توان و استعدادهای انسان میان دو بینهایت صعود و نزول در نوسان است. یعنی این توانایی در او هست که تا بینهایت رشد و تعالی یابد و یا تا بینهایت سقوط و نزول کند. و این موضوع هیچ انسانی را در حاشیه امنیت قرار نمیدهد و او را مستثنی از دیگران نمی سازد. انسان نباید تصور کند که من با دیگران متفاوتم و آنچه را که دیگران به آن دچار شدهاند من دچار نمیشوم، زیرا تضمینی برای این امر وجود ندارد. خیلی ها بودهاند که با اندک غفلتی سقوط کردهاند و نیز فراوان بودهاند افرادی که از پایینترین مراحل به عالیترین مراتب کمال دست یافتهاند. بنابراین در طی مراحل تعالی و تکامل نه باید مغرور شد و نه مأیوس، زیرا انسان توان رسیدن به هر دو مرتبه را با همه جزئیاتش دارد. چنان که قرآن کریم میفرماید: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، ثم رددناه اسفل سافلین.5 ما انسان را به بهترین صورت آفریدیم و سپس به پستترین رتبه برگرداندیم. آدمی کاو مینگنجد در جهان در سر خاری همیگردد نهان نیروها و کششهای متضاد بالایی و پایینی همه وجود انسان را تسخیر کرده و او را میان دو بیانتها شناور ساختهاند تا اینکه کدام یک بر دیگری غالب آید و انسان را مسخر خویش سازد. در این میان گرایشهای مثبت انسان را می توان مربوط به روح و گرایش های منفی را مربوط به تن او دانست. جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اندر زمین چنگالها 5- غیر قابل پیشبینی بودن رفتار انسان رفتار هیچ انسانی را به طور قطع و یقین از قبل نمی توان پیشبینی کرد، هر چند در اکثر موارد بتوان چنین نمود. عکسالعملهای انسان در برابر محرکهای خارجی همیشه یکسان نیست و بسیار شایع است که انسان در برابر محرک های واحد، عکسالعملهای متفاوتی در مقاطع مختلف از خود نشان میدهد. این است آن چیزی که انسان را موجودی مبهم و پیچیده کرده است. ضربالمثل معروفی است که می گوید: گاهی افراد از سر سوزن رد می شوند ولی از در دروازه رد نمی شوند. این ضرب المثل حکایت از ساختار پیچیده روان انسان دارد که هرگز نمی توان تلقی ثابتی از رفتارهای او در همه زمان ها و مکان ها داشت. اگر چه این امر در مورد انسان های بزرگ الهی تا حدودی فرق می کند و آنها را از سایرین مستثنی می سازد اما حکم همیشه بر قاعده حمل می شود نه استثنا. 5- خست امام علی(ع) عبارت زیبایی در مورد شخص بخیل دارد که می فرماید: شخص بخیل یکی از افرادی است که خود واقعیاش را گم کرده و خودهای دیگری را مانند پول و ثروت جایگزین آن کرده است. چنین شخصی سلامتیاش را صرف کسب مال و ثروت می کند، ولی هرگز حاضر نیست از مالش برای سلامتیاش بهره ببرد. به عبارت دیگر او خودش را برای پول می خواهد نه پول را برای خودش. بخل که عبارت است از خودداری از بذل کردن آنجا که باید بذل کرد، جزء صفات مذمومهای است که انسان ها سر بزنگاه یعنی زمانی که باید از آن اجتناب ورزند می توانند به ارزیابی میزان تعلقات خود به مادیات بپردازند و اندازه میل و رغبت باطنی خود را به این امور سنجش نمایند. 7- خشم و شهوت خشم یک هیجان معمولاً ناخوشایند (در مواردی نیز خوشایند) اما طبیعی و ضروری برای انسان است و میزان قابل توجهی از انرژی جسمی و روحی انسان را مصروف خود میکند و تهدیدی جدی برای روابط شغلی و شخصی پدید میآورد. خشم فرصت لذت بردن از زندگی را از انسان سلب می کند و میزان تحمل فرد را تا حد بسیار زیادی پایین می آورد. هر چند دلایل برانگیخته شدن هیجان خشم در افراد و موقعیتهای مختلف متفاوت است، اما نتایج آن که همانا بروز هیجان خشم و بر افروختگی است، یکسان می باشد. این هیجان روانی دارای مراتب و مراحلی است که باید در همان مراحل نخستین کنترل گردد تا به مراحل بحرانیتر نزدیک نشود. برخی از هیجانات ممکن است تحت پوشش هیجان خشم نهفته باشند و خود را به صورت خشم نمایان نسازند، مانند: اضطراب، نفرت، ترس، گناه، سر درگمی، غم، هیجان و حسادت. به اعتقاد روانشناسان خشم از طرز تفکر ما نسبت به وقایع پیرامونمان نشأت می گیرد نه خود وقایع. بنابراین با تمرکز افکار خود میتوان خشم را تحت کنترل قرار داد و از بروز نتایج زشت آن به میزان قابل توجهی جلوگیری نمود. توجه به این مسئله بسیار مهم است که هیچ کس و هیچ چیز قادر به خشمگین ساختن انسان بدون اراده و خواست خود او نیست و هنگامی که چنین اجازهای را به فردی می دهید تا به هر دلیلی شما را خشمگین سازد در واقع اراده و اداره خود را به او سپردهاید تا در مورد شما تصمیم گیرد. علم به اینگونه هیجانات و تصمیمگیری در اینگونه لحظات توسط فرد خشمگین نشان می دهد که انسان تا چه حد ناشناخته و رفتار و تصمیم او غیر قابل پیشبینی بوده است. وقت خشم و وقت شهوت مرد کو طالب مردی چنینم کو به کو «خودت را بشناس» اگر چه عبارت کوتاه و مختصری است ولی یک دنیا معنا در آن نهفته است که به سادگی نمیتوان به کنه ذات آن پی برد و همه ابعاد آن را چنان که شایسته است کاوید. اما چیزی که از آن می توان فهمید این است که انسان باید همه تلاش خود را معطوف به شناخت جنبه های مثبت و منفی خود کند و آنها را خوب بشناسد تا بتواند در صدد رفع نواقص و یا تقویت جنبه های مثبت آن بر آید. انسان سرشار از صفات نیک و بد است که چون با تأمل بدان ها نمی نگرد آن صفات چنان که هستند بر او جلوه نمی کنند لذا تلاشی هم برای رفع و یا تقویت آن ها صورت نمی گیرد. سقراط ما را نهیب می زند که تویی که برای شناخت هر چیزی تلاش میکنی و برای به دست آوردن آنها از هیچ کوششی دریغ نمیورزی و تا قیمت و ارزش چیزی را به دست نیاوری دست از تلاش بر نمیداری، چرا در فکر شناخت قدر و قیمت خود نیستی؟ قیمت هر کاله می دانی که چیست قیمت خود را ندانی ابلهی است آیا ما خودمان به اندازه قیمت مثلاً کیف گمشدهمان ارزش نداریم که فقدانش خواب را از چشمانمان میرباید، ولی ما خود را سالها گم کردهایم و نمیدانیم که گم کردهایم و تلاشی هم جهت یافتن خود نمیکنیم. وقتی کسی سرمایهای دارد و می شنود که ارزش آن سرمایه در بازار پایین آمده است، بسیار ناراحت میشود و غم و اندوه فراوان او را در بر میگیرد، غافل از آنکه سرمایه عمر ما لحظه به لحظه کم می شود و قدر آن را نمی دانیم و احساس نمی کنیم که چه چیز ارزشمندی را از دست می دهیم. چرا؟ چرا یک چنین احساسی در ما وجود دارد که سرمایه های درونی خود مانند عمر، سلامتی، نشاط، جوانی و بسیاری از فرصتهای دیگر را هیچ حساب میکنیم و اصلاً ارزشی برای آنها قائل نیستیم و شاید تنها زمانی به هوش آییم که چه چیزهای گرانبهایی را از دست دادهایم که دیگر خیلی دیر باشد و زمانی برای جبران آن ها باقی نمانده باشد؟ خودت را بشناس، یعنی به همه داشتهها و نداشتههایت نیک بیندیش، استعدادها و تواناییهایت را دریاب و از تمام لحظه ها و فرصت ها جهت رشد و تکاملت استفاده کن. زندگی در طبیعت بدون تردید یک پیکار همهجانبه است. پیکار با همه چیزهایی که مانع پروازند و انسان را از پرداختن به خود بازمیدارند. برای پرواز باید همه موانع را از میان برداشت، خود را سبکبال و سبکبار کرد و در هوایی پاک، حرکت رو به بالا را آغاز نمود. در این میان بزرگترین عامل صعود، شناخت خود یعنی شناخت همه تواناییهای خود است. تا زمانی که انسان قابلیت های خود را نداند و به داشتههایش وقوف نیابد، نمی تواند گام از گام بر دارد زیرا هر قدمی می تواند آخرین گام بوده و او را به دره سقوط هدایت کند. کسی که قصد سفر به نقطه دور و درازی را دارد ابتدا به توشهها و داشتههایش می اندیشد و به چیزهایی که ممکن است در میانه راه به آنها حاجت افتد. لذا از پیش، بار خود را محکم می بندد سپس به میزان توان و قدرت خود چاره می کند که تا چه اندازه می تواند از پس این سفر سنگین برآید. پس شناخت تواناییهای جسمانی و روحانی از ضروریات یک سفر نه چندان دراز است. حال کسی که می خواهد به سفر طولانی انفسی بپردازد و نفس خود را از مسیر پر خطر و سنگلاخ پستیها و پلشتیها در مدتی مدید عبور دهد و به نقطه اوج تکامل و تعالی برساند، عبارت «خودت را بشناس» بیش ازپیش جلوهگری می کند. نتایج خودشناسی یکی از نتایج خودشناسی عشق است. برای درک مفهوم بودن و زیستن باید عاشق بود، عاشق زیست، عاشق شد و عاشقانه به جهان نگاه کرد و مسیر زندگی را تا بینهایت عاشقانه طی نمود. زیرا جهان به عنوان مصنوع خداوندی سزاوار تجلیل و تمجید است و هر چیزی که از او صادر شود لایق عشق ورزیدن. وارسته و رها بودن از هر آنچه رنگ تعلق و وابستگی دارد، یکی دیگر از نتایج و درسهای خودشناسی است. فرصت زندگی چندان طولانی نیست و با یک چشم به هم زدن همه چیز پایان مییابد و دلبستگیهای ما هر قدر هم بزرگ باشند به آنی چون باد و برق میگذرند. بنابر این هر چه آزادتر از قیل و قالهای پوچ و بیمعنای زندگی مادی باشیم فرصت بیشتری برای اندیشیدن در حقیقت خویش خواهیم داشت. یکی دیگر از نتایج دعوت به خودشناسی شناخت جایگاه خویش در جهان و کشف حقیقت مقام خویش در گذرگاه هستی و رابطه خود با عالم است. گذرا بودن عمر، ناپایداری دوران زندگی و میرایی لحظات همه و همه به ما میگویند که نباید از جهان انتظار وفاداری و از عمر تمنای ماندگاری داشت و همچنین نباید آنقدر غرق در دلبستگیها و وابستگیهای زندگی شد که از گوهر حقیقی خویش و فرصتی که برای هستی انسان داده شده دچار غفلت گردید. زندگی دنیوی بس متزلزل و ناپایدار و گذرا و غیر قابل اعتماد است و سرشار از مخاطرات و فجایع غیر منتظره و فاقد اهداف از پیش تعیین شده است و اگر بر کمالات روحی و معنوی به عنوان هدفی اصیل برای آن اهتمام نورزیم، زندگی پوچ و بیمعنا می گردد. اهتمام به فضائل و کمالات معنوی مانند: کسب علم، اخلاق، خدمت به مردم و انجام اعمال و فرائض دینی می تواند به زندگی هدفی شریف و والا بخشد و از آن تفسیری متعالی ارائه دهد. برای انسان هیچ موضوعی مهمتر از داوری او در مورد نفس خویش نیست و ارزشیابی شخص از خود، قطعیترین عامل در روند رشد روانی اوست. تصویر و تصوری که یک فرد از خود دارد به طور ضمنی در همه واکنشهای ارزشی او تجلی میکند. ارزشیابی شخص از خود اثرات مثبتی در جریان فکری، احساسات، تمایلات، ارزشها و هدفهای وی دارد و کلید فهم رفتار اوست. هیچکس نمیتواند نسبت به داوری خود درباره خود بیتفاوت باشد، زیرا طبیعت وی چنین اجازهای را هرگز به او نمی دهد. امام علی(ع) در عبارت زیبایی میفرماید: دوائک فیک و لا تشعر، و دائک منک و لا تبصر. أَتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر؛6 درد تو در درون توست و تو نمی بینی و دوای تو در درون توست و تو آگاه نیستی. تو می پنداری که همین جثه کوچک هستی و حال آن که درونت عالم بزرگی را در بردارد. حکمت اصیل و حقیقی همان خودشناسی است که ریشه درخت دانش است و حکیم خودشناس، انسانی فرزانه است. پس شعار ساده و عمیق «خودت را بشناس» به مفهومی دیگر یعنی اینکه حکیمی فرزانه باش. ای نسخه نامه الهی که تویی وی آینه جمال شاهی که تویی بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آن چه خواهی که تویی7 موانع خودشناسی یکی از موانع خودشناسی تسلیم نظر دیگران شدن و معیار و محور قرار دادن آنهاست. اگرچه جامعهپذیری و رسوم اجتماعی نوعی از شفافیت و انسجام را در زندگی ایجاد میکند و شخص را از زیر بار اینکه برای هر کاری باید از پایینترین مدارج شروع کند بیرون می آورد، اما در موارد بسیاری رویههای غلط، اشتباهات هنجار شده و رسوم برآمده از نفسانیات و یا نادانی دیگران، فرد را از خود بیگانه ساخته و در معیارهای موهوم قرار می دهد. زندگی بر اساس خواستهها و ارزشهای دیگران سبب میشود که انسان استعدادها، مواهب و هدایای منحصر به فرد خود را فراموش کرده و از خود واقعیاش فاصله گیرد و با اینکه خداوند گنجینههای ارزشمند هر کسی را در درون خود او قرار داده است، اما فرد به دنبال کشف گنجهای گمشده و پنهان دیگران باشد و در نهایت با دست خالی و در حالی که سرمایههای اساسی خویش را از دست داده است خود را در انتهای راه بیند و غیر از رنج و پوچی چیزی در دفتر هستیاش نخواند. معمولاً کسی در برابر خواستهای جامعه منفعل میشود که در برابر هوی و هوسهای خود، شکست را پذیرفته باشد اما آنکه بر نفس خویش تسلط یافته و در مواجهه با رویههای غلط اجتماعی شجاعانه ایستاده است دلیلی نمیبیند که در برابر خواست مردم و اجتماع به طور دستبسته و تسلیم شده عمل کند و مطیع بیچون و چرای نظرات آنان باشد. تأثیر اخلاص در خودشناسی در آموزههای دینی اخلاص در کارها برای رهایی از عوامل خودفراموشی بسیار مؤثر است چرا که سبب می شود خدا جایگاه مؤثرتری در زندگی او پیدا کند. با وجود اخلاص، حضور خدا در زندگی انسان چنان پررنگ می شود که هر حضور مستقل دیگری را کمرنگ و بیرنگ می سازد. در اثر این ایمان، اخلاص پدید می آید و به دنبال اخلاص، انسان خود گمشدهاش را بازمییابد. یکی دیگر از موانع خودشناسی که زندگی را به یک دروغ بزرگ تبدیل میکند، شکست در نبرد میان عقل و شهوت (هوس) است. تمایلاتی در انسان وجود دارد که او را به ادامه زندگی دلگرم میکند و رنجهای طاقتفرسای آن را بر او هموار میسازد. مثلاً لذت خوردن و آشامیدن برای ادامه حیات، لذت جنسی برای بقای نسل، لذت انباشت ثروت برای فعالیتهای اجتماعی و موارد بسیاری دیگر زندگی فردی و اجتماعی را پایدار میسازد. اما گاهی نفس انسان از مسیر طبیعی کاربرد این لذائذ خارج گشته و آنها را اصیل میپندارد و به تمتعات پوچ و بیارزش رو میآورد در حالی که خود این لذات مقصود بالذات نبوده، بلکه برای رسانیدن انسان به مسیر تعالی فردی ـ اجتماعی به عنوان ابزار عمل میکنند. خواهشهای بیپایان، نفس انسان را می فریبند تا امیال خود را برآورده سازند و بدین ترتیب قدرت اندیشه را که نظر به حقایق و کامیابی پایدار دارد مغلوب میسازند. پس نخستین دشمن انسان در درون خود اوست و تا انسان بر آن تسلط نیابد کانون معرفتش شکوفا نمیشود. تسلیم شدن در برابر وسوسههای شیطانی انسان را از خود بیگانه میکند و او را از رسیدن به هدف متعالی زندگی بازمیدارد. چشمانداز زندگی مطلوب را بسان سرابی به انسان عرضه میکند که با رسیدن به آنها باز هم میل سیریناپذیر انسان اشباع نمیگردد و خاطرش آرام نمی گیرد. چرا که انسان طالب کمال بینهایت است و چنین کمالی در دنیای محدود و مادی یافت نمی گردد. خودشناسی امر سادهای نیست که هر کسی قادر به انجام آن باشد، بلکه باید آینه وجود آدمی بطوری صاف و پاک از زنگارها و غبارها باشد که حقیقت وجود آدمی را به درستی نشان دهد. غل و غشها، عدم صداقتها، حسابگریها و وابستگیهای پوچ و بیارزش به انسان اجازه نمیدهد که تصویری درست از حقیقت وجود او بر خودش نمایان شود. خودشناسی همان راهی است که قرآن سفارش کرده و بزرگان دینی ما به آن دعوت کردهاند و خود نیز پیش از ما به آن راه رفتهاند. این دعوت به ما امکان می دهد که اگر به شناخت کامل خود هم نائل نمی شویم، دست کم به تفکری دست یابیم که مسئله حقیقی انسان با پوششی از تواناییها و مهارتهای عملی بر ما پنهان نماند و این امر هرگز شایسته مقام وجودی ما نیست.
پینوشتها: 1- سوره مائده، 105. 2- ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج 1، ص120. 3-گلستان، سعدی ، باب دوم ، حکایت نهم . 4- مثنوی معنوی. 5- سوره تین، 4و5. 6- دیوان منسوب به امام علی(ع)، دیوان 78 به کوشش قطب راوندی. 7- نجمالدین، دایه، مرصاد، 13.
[ جمعه 89/10/3 ] [ 4:3 عصر ] [ ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |